ی دوستس داشتم مجرد بود البته خیلی تو دوران دانشگاه. فعال بود. همیشه هم نمره اول بود. کلاس میرفت هم داخل دانشگاه هم بیرون . کار میکرد. تو خیریه هم میزفت.
ارزوهای بزرگی داشت و براش تلاش میکرد. واقعا هم موفق شد.
خیلی روحیشو دوس داشتم اصلا اهل پسر بازیو اینها هم نبود.
جوری زندگی میکرد ک اگه ۱۲ شبم میرفت خونه پدر مادرش بهش اعتماد داشتن.