سلام تقریباسه سالی هست که پدرشوهرم فوت کرده وشوهرم ازخانوادش طلب ارث کرده.خانواده همسرم وضع مالی خوبی دارن وخواهرشوهروبرادرشوهرم پزشک هستن وباملک پدری که بنام مادرشون هست بسازبفروش راه انداختن.الان که شوهرم سهمشومیخادمیگن ازهمون خونه ای که دهه ۸۰پدرشوهرم به اسم مادرشوهرم زده ارثتومیدیم وازاین خونه هاکه الان به ۳تاملک۶طبقه تبدیل شده توسهم نداری.من بااین موضوع کاری ندارم البته اونام سرمایه اولیه شون برای ساخت وسازملک پدریشون بود.
القصه خاهرشوهرم بعدفوت پدرشوهرم دخترشوپنهانی عقدکردتابعدسالگردجشن مفصل بگیره ولی دخترش درکمترازیک سال جداشد
حالاشوهرم وقتی ادعای ارث کردخواهرش مخالفت کردوگفت من برای مادرم زحمت کشیدم ومنم بایدسهم پسربگیرم وتونبایدارث بخوای چون مادرحال ساخت وسازیم وپول نداریم حتی سهم توازخونه پدری رابدیم
شوهرم پیامک زدکه توحق دخالت نداری واگربمن ارث ندین به همه قضیه ازدواج وطلاق دخترتومیگم وقتی من اینوشنیدم باهمسرم مخالفت کردم وگفتم چرااین مسائل باهم قاطی میکنی وابروشونبر.وبعدشم به خواهرشوهرم پیام دادم داداشت عصبیه یه حرفی زدجوش نزن ولی اون حتی جواب پیاممونداد
امشبم خونه مادرشوهرم دعوت بودیم خواهرشوهرم چندساعتی تواتاق بودبعدکه بقیه فامیل اومدن
اومدبیرون وبماخیلی بی محلی کردسلام کردم ازدورجواب کوتاه دادوتااخرشب یک کلمه باماحرف نزدوحتی روی مبل طوری نشست که پشتش به مابود
سرشام کلی غذابه جاریم تعارف میکردوبااون صمیمی شده بودخیرسرش دکترهم هست
دیگه من تاساعت۱۱تحمل کردم بعدبه همسرم گفتم توروخداپاشوبریم خونه
ولی بحرف نکرد
دیگه نتونستم خودموکنترل کنم اومدم تواتاق وشروع کروم به لباس عوض کردن
بعدنیم ساعتی که همه رفتن ماهم اومدیم خونمون
الان تپش قلب گرفتم ازاین رفتارش.
خودش میدونه شوهرم الکی حرف زده وابروی خانوادش همیشه براش مهمه
ولی من نمیدونم خاهرشوهرم چرابامن اینطوربرخوردکرد.
خیلی حالم بده
وقتی میان خونمون بگوبخند
ولی توخونشون قیافه میگیرن