2777
2789
عنوان

به خاطر بیماری برادرم مجبور شدم زندگی و همسرم رو ترک کنم و طلاق

| مشاهده متن کامل بحث + 217320 بازدید | 1090 پست
خودتو عذاب نده شوهرت یکیو زیر سر داشتع

اره میدونم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
خودت میشناسیش ولی شاید واقعا توبه کرده ودرست شده..اگه اومد شرایط سختتری براش بذار.بگو کمکت کنه واسه ...

همسرم هم از برادرم خوشش نمیاد

میگه ولش کن و دلت براش نسوزه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

برادرم اجازه نمیده پسرم بیاد پیشمالبته پسرم اگر برادرم رو تو این شرایط نبینه بهترت

عزیزم نمیشه یه خونه نزدیک خونه داداشت اجاره کنی بعد بری سر بزنی بهش غذا اینا بدی؟برادرت توانایی حرکت داره؟میتونه شب تنها بمونه؟

برای سلامتی و عاقبت بخیری دخترای گلم یه صلوات مهمونم کنید.ممنونم
اونا نمیتونن از برادرم مراقبت کننمیتونم پرستار شبانه روز براش بگیرماما میگه میخواد من پیشش باشم

ببخشید میخواد ب رینه ب زندگی و جوانی ت 

همین فردا برو ی خونه بگیر شرایط مناسب مهیا کن پیرت رو بیاری پیش خودت تو برادرت رو ب این دنیا نیاوردی که مسئولش باشی تو وظیفه ت در قبال پسر خودته اون بچه الان حس طرد شدگی داره رحم کن

مینیمال 
عزیزم نمیشه یه خونه نزدیک خونه داداشت اجاره کنی بعد بری سر بزنی بهش غذا اینا بدی؟برادرت توانایی حرکت ...

میگه شب باید خونه پیش خودم باشی

نمیذاره شب پیش پسرم باشم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
همسرم هم از برادرم خوشش نمیادمیگه ولش کن و دلت براش نسوزه

بگو پس چرا من دلم برای تو میسوزه تویی که برادرمی ولی اون جگرگوشمه چطور میتونم منی که بیخیال تو‌نشدم بیخیال اون طفل معصوم بشم

ببخشید میخواد ب رینه ب زندگی و جوانی ت همین فردا برو ی خونه بگیر شرایط مناسب مهیا کن پیرت رو بیاری پ ...

میترسم برادرم رو تنها بذارم

خدایی نکرده اتفاقی براش بیوفته

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

تو به خاطر خیانت شوهرت طلاق گرفتی قبلا گفته بودی

بچه رو دادی به باباش؟؟ که کمتر میبینش؟ آخه قبلا پیش خودت بود 


عزیزم چرا از یک رواندرمانگر درست و حسابی کمک نمیگیری که نجاتت بده 

رفته دوراشو زده الان پشیمونه بچه ات چند سالشه؟

۷ سالشه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

اسی تا بچه ات سنش کمه یه فکری به حالش کن هر چند دیگه الان اون خودش رو طرد شده می بینه، مثل این طنزهایی که تو اینستا مد شده میگن مادرم حاضره سر به تن ما نباشه ولی برادر و خواهراش خوش و خرم باشن، قشنگ ده دوازده سال دیگه بچه ات همینا رو بهت خواهد گفت امیدوارم فقط نه ماه بارداری رو به روش نزنی و منت نگذاری چون هزاردرصد حق با اونه

بگو پس چرا من دلم برای تو میسوزه تویی که برادرمی ولی اون جگرگوشمه چطور میتونم منی که بیخیال تو‌نشدم ...

برای اینکه هفته ای یکبار پسرم رو ببینم باید کلی التماسش کنم و رو مغزش کار کنم تا اجازه بده

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   jeidodod  |  13 ساعت پیش
توسط   melika887788  |  6 ساعت پیش