امشب خونه دوستم بودم خانواده اش اونجا بودن خانواده ما هم دعوت بودن
برادر دوستم خواستگارمه اما داخل مهمونی نبود و شهر دیگه سرکاره
مامان دوستم و دوستم و من رفتیم اتاق شماره های اشنا های پایشونو میگرفتن و من باهاشون صحبت میکردم و ایسگا میگرفتیم
اخر هم معرفی میکردیم و سه نفری خیلی خوش گذشت
بعد اخر دوستم شکاره داداششو گرفت گفت صداتو نمیشناسه ایسگاش کن اخر دفعه میگم دوستم بوده و اسم تورو نمیارم
دو ساعت مامانش و دوستم داشتن راضیم میکردن منم قبول کردم
بعد از کلی حرف زدن و خندیدن و اخرش پسره گفت دلارام خانم چرا فکر کردی صداتو نمیشناسم
به چهره ارومتون نمیخوره اینقدر پایه و خوش خنده باشید
من کپ کردم
سریع گوشیو قطع کردم
توی شوک بودم مامان دوستم بوسم کرد گفت اینقدر دوست دارم ارزومه عروسم شی