شوهری ک بهت بگه خونه نمیسازم و باید بریم با پدر و مادرم زندگی کنیم و تنهان و...... بگه اگ نمیخایی برو جداشیم
و توام میگی اره من ترجیح میدم با دو تا بچه جداشم ولی نیام با اونا زندگی کنم
بعد این دعوا و کلی گریه زاری زن ک نمیخام حداشم میخام مستقل شیم حیف زندگی و بچه هامونه
بعد شوهره کم کم پول جمع میکنه ک خونه بسازه ولی تو شهر پدرش نه تو یه شهر دیگ ک سه ساعت فاصله داره
. ینی چی؟ ینی ترسیده؟
یا چی؟