جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
منم اسی عاشق یه فروشنده لوازم تحریر شدم😂 ولی حال ندارم مخشو بزنم
ولی از دور میمیرم براش
برادرم، کتاب هایی برای من بفرست که پایانی خوش داشته باشند، هواپیمایی به سلامت فرود می آید ، جراح لبخند زنان اتاق عمل را ترک می کند، پسر کور بینایی اش را باز می یابد، عشاق سرانجام یکدیگر را یافته اند، عروسی در راه است، تشنگان به آب می رسند، به نان و آزادی....
لطفا مطمین شو متاهل نباشه بعد نزدیکش شو خسته شدم از بس مزاحم شوهرم شدن مشتریاش
خیلی حس بدیه نه؟
من فروشنده بودم تو مغازه صاحبکارم جوان بودن بنده خدا تازه عقد بود
بعضی مشتریا میومدن چنان عشوه ای میومدن ک من غیر مسقیم تر میزدم بهشون یه بار ک یه ویزتور زن پروووووو داشت میزو دور میزد بره تو حلق صاحبکار من روفتم وایسادم دم میز شوتش کردم اون ور صاحبکارم میخندید واسه خانومش تعریف میکرد خانوم فلانی عین عقاب بالا سر ماست😐😂
البت من هیج خودم با صاحبکارم هیچ حساب کتاب اونجوری نداشتم چون خط قرمزم متاهل ها بود