بچه سه ساله عروس اینا شدم از دست شوهرم چه مادرش و چه خواهراش واقعا اذیتم ولی خب همش کنار اومدم تا همین الان چون جدا بشم بی خانمان میشم تو کوچه و خیابون میمونم نه پدر و مادری دارم نه کس و کار و پشتی شهر غربت گفتم عیب نداره بعد هیچی کم ندارم چهره خوب و همه چیم از شوهرم و خانوادش بالاتر از هست از همه لحاظ ولی خیلی خودشون رو دست بالا میگیرن و همیشه منو کوچیک کردن بعد انواع و اقسام خوبی ها رو به اینا کردم و تو یه حیاط هم هستیم با مادرشوهرم ولی نمیبینن از در میام با پنج تا خواهر شوهرا دست میدم و روبوسی میکنم و بغلشون میکنم که احساسشون شاید مثبت بشه و اون حس بی دلیل بدی که دارن نصبت به من شاید از بین بره ولی انگار نه انگار بغلشون که میکنم خودشون رو سفت میکنن دماغشون همیشه بالاست بعد خواهرشوهرا همه میشنن عروسا از جمله خودم تو آشپزخونه کارکردن انگار وظیفمون هست و عادی شده براشون اینا به کنار جلو شوهرم با من خوبن به محض اینکه شوهرم گرم صحبت با مردا میشه با حواسش تو جمع نیست اینا با نفرت به من نگاه میکنن اصلا همش چشمشون به من و راه که میرم سر تا پام رو با نفرت نگاه میکنن و همین جور که زل میزنن خواهر شوهرا با هم پچ پچ میکنن هم میکنن مادرشوهرمم همینه با اخم و نفرت نگاه میکنه بعد نه بدی کردم نه چیزی درحقشون درعوض خوبی هم کردم ولی نمیدونم این همه نگاه بد و نفرت از کجا میاد؟
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.