من ترم ۵ژنتیک هستم
یکی از دلایلی که این رشته رو انتخاب کردم برای مهاجرت بوده
از ۱۲سالگیم مهاجرت جز رویاهام بوده و هست ،مطمئنم اگه مهاجرت نکنم تا ابد داغش میمونه تو دلم ، تا همین چند وقت پیش هم هدفم همین بود ، ولی چند وقته نیمدونم چرا دو دل شدم نسبت بهش
الان نظرم اینه آزمون استخدامی آموزش پرورش بدم اگه قبول شدم که هیچی میمونم همینجا ولی اگه نشم ارشد میخونم ، و بعد برای دکترا اپلای میکنم
نمیخوام فرصت استخدامی رو هم از دست بدم ، چون به پول نیاز دارن و بعد فارغ التحصیلی حتما باید شاعل بشم
من آدم کمالگراییم، و راستش آرزوهای بزرگی تو سرم دارم ، حقوق معلمی هم واقعا در اون حد نیس که بتونه منو راصی کنه ، خودمو میشناسم
از طرفی من پدرم یه بازنشسته سادس ، برای مهاجرت از نطر مالی نمیتونم ازش انتطار داشته باشم ، مگه اینکه فاند بگیرم
از طرفی پدرم کلا نطرش اینه من به هرچی دارم قانع باشم و یه زندگی ساده داشته باشم
ولی من نمیخوام اینطوری باشم
برای دانشگاه اجازه نداد برم یه شهر دیگه ، گفت چه معنی داره دختر بره یه شهر دیگه ، الانم گاهی مثلا حرف مهاجرت رو میزنم میگه نه، بدرد نمیخوره، فایده نداره
بخاطر همین خیلیی از این حرف بابام میترسم ، میترسم
خواهش میکنم بگید چطوری از الان قانعش کنم ؟؟؟ من نمیخوام بخاطر حرف بابام از رویاهام بگذرم