همه که قرار نیست گذشت کنند
یه فامیل داشتیم معلم بود الانم بازنشست شده یه بار خونه اش بودیم با یه لذتی داشت از سیلی زدن به دانش آموز هاش می گفت من مات مونده بودم می گفت همچین با این دستم می زدم تو صورتشون برق از چشماشون می پرید انوقت خودش هیچ کسی جرات نداره به بچه هاش بگه بالا چشمتون ابرو هست واقعا دلم می خواست یکی از دانش آموزهاش پیدا می شد یکم اون کتک ها رو تلافی می کرد