2777
2789

چه ها با جانِ خود دور از رخ جانان خود کردم


مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم


طبیبم گفت: درمانی ندارد دردِ مهجوری


غلط می‌گفت خود را کشتم و درمانِ خود کردم


مگو وقتی دلِ صد پاره‌ای بودت کجا بردی؟


کجا بردم؟ ز راهِ دیده در دامان خود کردم


ز سر بگذشت آبِ دیده‌اش از سرگذشتِ من


به هر کس شرحِ آبِ دیدهٔ گریان خود کردم


ز حرفِ گرم وحشی آتشی در سینه افکندم


به او اظهارِ سوز سینهٔ سوزان خود کردم


😭😭



ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792