از دنیا اومدنم تا 30 سالگیم، فقر، اعتیاد پدر، بد اخلاقی پدر، اعصاب نداشتن مادر، همیشه تنش، جنگ روانی در منزل، دریغ از یه متر اتاق که پناه ببرم بهش، شلوغی خونه، نداشتن حریم خصوصی، بی پولی همیشگی، حسرت کوچکترین چیزها، اگه میخایین بازم بگم، ولی تلاش کردم درس خوندم شاغل شدم، ازدواج کردم، بچه دار شدم، الان در آرامش و رفاه هستم، خدای مهربونم شکرت، دیر دادی ولی دادی
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
همین امسال ۱۹ سالمهمن صبحی که بابام قرار بود دفن بشه رفتم قبر خریدم الان که فک میکنم میبینم اون لحظه ...
افرین برشما که تونستین خودتون روخوب جمع کنید ونذارید جنازه پدرتون روزمین بمونه مادرمن شصت سالش پدرشوچندماه ازدست داده افسردگی گرفته بااینکه یه خانوم مستقل وشاغلی بوده وتوجامعه بوده ولی نتونسته خودشوجمع کنه
یه دختراروم وپاک بودم اصلا نمیدونستم پسرچیه یکی اومد ومنووابسته خودش کرد پنج سال ازهمه چی براش زدم بهترین موقعیت های زندگیموبخاطرش هدردادم موندم به پاش توروخونواده ام ایستادم وقتی خواستم باهاش عقدکنم متوجه شدم معتادبه قرص مثل دیوونه هاشده بودم حتی خریدمونوکرده بودیم ولی مراسموبهم زدم خیلی سخت بودولی ازپسش براومدم