آقا ما با زنداداشم فامیلیم
دیروز رفته بودیم عقد خانه معلم همه هم بودن
این زنداداشم هم همیشه با خواهراش یجا هستن تو مهمونیا و اینا
بعد من سر یه میز نشسته بودم یه لحظه اومد پیشم یه سلام احوالپرسی کرد و چند دقیقه نشست بعد خواهراش یکی یکی اومدن سر همون میز نشستن پیش اون
من یه ثانیه بلند شدم از رو صندلی که کیفمو از زیر پام بردارم، نه اینورتر رفته بودم نه اونورتر هنوز سر همون صندلی بودم ولی سرپا، یهو یکی از خواهراش به دختر داداشم گفت یه کیف بذار رو اون صندلی تا خاله بیاد اینجا پیش ما
برگشتم یه لبخند زدم و کیفمو برداشتم رفتم ته سالن رو یه میز تنها نشستم 🫠
خودمم تک دخترم اکثرا تنهام.
مادرم هم پیش خالم نشسته بود اون جلو
خلاصه یکم بهم برخورد بابت اینکه اول اونا اومدن
بعدم چه فرقی داشت من بشینم یا خواهرشون بشینه
حالا اگه من همون اول محل به زنداداشم نمیدادم و از پیشش پا میشدم میرفت پاچه داداشمو میگرفت که خواهرت بهم محل نداده.