یکشنبه رفته بودم پیش مشاور مدرسه...داشتم باهاش دردودل میکردم...
هی از مشکلات خانوادگیم میگفتم،بعدش میگفتم من به درک اجیم گناه داره اون اذیت میشه
هی هر چی میگفتم فقط تو ذهنم بود که اجیم گناه داره ناراحت میشه اذیت میشه
گفت برو دانشگاه شهر دیگه که از خانودت دور باشی راحت باشی،گفتم نه اجیم گناه داره(من خیلییی تو خانوادم دارم آسیب میبینم،رسما دیگه نابود شدم)
بعدش اون گفت خب توئم گناه دارییی،خودت بیتشر گناه داری،چرا خودت برا خودت مهم نیستی،تو داری این وسط له میشی،داری نابود میشی،تو گناااه دارییی
،اونی که گناه داره تویی
از یکشنبه تاحالا این حرفاش داره تو ذهنم تکرار میشه...بهش که فکر میکنم میبینم کل زندکیمو،کل عمرمو فقط به فکر بقیه بودم،هیچوقت برام مهم نبود خودم چی پس؟خودم چی میشم؟خودم چقد آسیب میبینم؟
دلم برا خودم سوخت...فک کنم واقعا گناه دارم
اما هنوزم نمیتونم دست از کارام بردارم،هنوزم اولویتم بقین