دوران کاراموزیم بود
یه بار شوهرم رفته بود خونه مادرش وطبق معمول مامانش شروع کرده بود که من حدصله ام سر رفته چندساله شمال نرفتیم بریم شمال
لازم به ذکرهست که پدرشوهرم سالم وسرحاله ماشین دارن و وصع مالیشون هم خوبه
فقط توقع دارن حتما شوهرمن ببرتشون
یهو شوهرم اومد خونه گفت کاراتو بکن فلان روز میریم شمال😐