خانواده پدرم انقدر بد مسخرمون کردن

پدرمادر من تو تاپیک های قبلم گفتم همش درگیر کار و سفرکاری و دانشگاه و اینان بهعد منو داداشمم همش تو خونه ایم شایدم بعضی اوقات پسر خالم و خالم و اینا بیان بعد امروز مامانم زنگ زد برین خونه ی عمت منو داداشم رفتیم داداشم ترم 1 دانشگاه و منم کلاس دهمم بعد رفتیم نشستیم شروع کردن این دوتا پپ فقط بلد کلشون بندازن رو کتاب هیچی حالیشون نیست چون از اول زیر دست پرستار بودن هیچ کار بلد نیستن پدر و مادرشونم ولشون به امان خدا منو داداشم هیچی نگفتیم ناهار که خوردیم داداشم شنبه امتحان داشت منم گفت  بریم و رفتیم بعد همشون خیر سرشون تحصیل کرده ان ولی کلا به ما خیلی حسودیشون میشه عمم و عمو وگرنه مامان و بابا بزرگم ماهن بعد عموم زنگ زده گفته به بچه هات یاد بده یک جا میرن تا اخر بمونن بابام گفته ببخشید اونا بیکارنیستن 500 تا دغدغه دارن ولی واقعا خیلی بی ادبن الان جمعه قرار بریم باغ بنظرتون بریم یانه من که نمیخوام برم