هیچی همسرم رفت باهاش حرف زد گفت دم پر خانم من نیا
گوشی منم با سیمکارت و اپلیکیشن ها انداخت توی سد
رفت یه گوشی و سیمکارت جدید برام گرفت گفت شماره نده به هر کسی که اینو می شناسه
چون می دونست خودمم برام عجیب بود وابستگی به اون آدم .
البته بعد از دوسال مچش رو با یه خانم گرفتم اونم در حد تماس و پیامک . گفت احساس حقارت کردم خواستم احساس کنم خواستنی هستم ...
خلاصه اینکه یک سال از اون روزها می گذره و ما دممون رو کوتاه کردیم و نشستیم سر زندگیمون 🙃