میدونم میخواین سرزنشم کنید اما من نمیخواستم از دستش بدم
بحث گذشته افتاد اون صادقانه به من گفت چیکارا کرده
از منم خواست صادقانه بهش بگم
من ترسیدم گفتم هیشکی
گفت محاله قرن2024 هستیم(تشویقم میکرد بگم )
گفتم نه خندید گفت بگو بخدا به جون بابام
منم گفتم به خدا به جون بابام با کسی نبودم
خدا منو ببخشه
خدایا غلط کردم
من توبه کردم
کارخاصیم نکردم فقط با یه پسر بودم که اونم خیانت کرد ولم کرد سر زندگیشه
میترسم بلایی بابامو بگیره
خدا الان با من قهرش میگیره قسم دروغ خوردم
ماه بعدی مراسم بله برونمه نمیخواستم همه چی خراب شه