پسرعموی شوهرمه
بهش گفتم لبات ورمکرده پرتز کردی ژل زدی
وگفت ن بخدا سرماخوردمخندیدیم
حالا شوهرمگیرداده چرا اینطوری گفتی چرا بامردا بگو بخند میکنی منم گفتم توک باهام حرف نمیزنی بگو بخند نمیکنی خوب کاری میکنم
بعدشم گفتممن الانمادر بچه ام دیگه این چرت وپرتا برای ما نیس باز دوباره گفت منم گفتم مامانت ۱۰ تا دوست پسر داره
آخه مامانش پیره میره توشهرستان با پیرمردا حرف میزنه
منم میگم دوست پسرداره