باشه عزیز
گفتم شاید بقیه مسخرشون بیاد چون حوصله این حرفارو ندارم
وقتی برای بابام تعریف کردم اول فک کرد الکی میگم و سعی کرد ی جور رفتار کنه ک انگار توهم زدم(ک معلوم شد اونم مثل منه)
گفت برم حموم و داخل ظرف(خیلی عذر میخام) ادرار کنم و شورتی ک پام بود و بزارم رو سرم و مایع از بالای سرم بریزم بیاد پایین و بعد غسل انجام بدم و دو رکعت نماز بخونم...
گفت هروقت حس کردی اجنه رو قسمشون بده به کسی ک ازش دستوری میگیرن یا کسی ک میپرسن تا دیگه ب چشمت نیان
و ب شکل عجیبی همه چی عادی شد برام و حسم رفت