اون اوایل حواسم بهش نبود ولی بعد شروع کرد به توجه کردن و....
طوری که منم حواسم بهش جمع شد بعد یه اتفاقی افتاد که تونستیم با هم حرف بزنیم موقع حرف زدن خیلی خودشو متمایل نشون میداد
گفت میتونم یه ایدی ازت داشته باشم که دادم ولی اون شب گفت بیا رفیق باشیم و وابستگی و اینا نباشه
منم موندم واقعا ولی گفتم اوکی
تو حرفاش یهو خیلی به شروع تعریف کردن میکنه ولی یه دفعه دیگه طوری حرف میزنه انگار با رفیق پسرش حرف میزنه
نمیدونم فازش چیه