از وقتی تو اومدی من تنهاییام شد تو
غمام رو تقسیم کردم
تو شدی مرهم و محرم این دل خسته
جان من شدی و بدون جان هم توان زندگی ندارم من . . .
به قول خودت که میگی بد به دلم نشستی
توعم همینطور ، اینقد بد نشستی که نمیتونم درت بیارم
رخنه کردی تو وجودم
شدی من
شدی روحم
شدی تمام احساسی که میتونم بریزمش پای شعرام
همه ی بیت بیت شعرام بوی تو رو داره
تو بهشون روح دادی
اینقد نوشتم ازت
از چشات
از نگاهت
از لبات
که هر کی بخونه میفهمه تویی
انگار تورو توی دفتر شعرم ترسیمت کردم
چهره اتو
رفتاراتو
مهربونیاتو
و اینقدر مرد بودنت رو