رفتم بهش کامپیوتر یاد بدم مامانش اصرار اصزار که باید شام بمونیدر حالی که دوتا کوچه اونور تر فاصله دارن بعدش مامانش منو اورد رسوند درخونمون
بابام درو قفل کرده بود دیگه نیام خونه
خوبه من ازن دخترا نیستم وگرنه چکار میکرد بخدا
اینم از بابای بد خوابم نبر د امشب
دعا گنید یه شوهر خوب کنم برم
بگردم الهی
خب خبر میدادی بهشون ک شام میمونی
خب یه اجازه میگرفتید شاید دلواپس شده
وقتی انقدر حساسه، حتما قباش باهاش هماهنگ کن. ولی چقدر گناه داری. انشالله خوشبخت بشی.
منم بابام میگف غروب گف الله اکبر باید خونه باشی
هیچوقت نفهمیدم باباهایی ک روی تاریکی حساسن فازشون چیه؟
فک میکنن مردا تو روشنی هوا عقیمن ؟ 🤣🤣
