خووم نتونستم تنهاییام رو درمان کنم بی کس مطلقم
بعد یکی میاد که باید پشت و پناه اون باشم
اون نماد پناه من باشه
من باید ازش مراقب باشم ....خیلی سخته
دلم بشدت گرفته از زندگیم..
کاری از دست هیچ کس بر نمیاد
شوهرم یه جور درگیره
پدرمادرم یه جور با مریضی درگیرن
خودم خواهر برادر ندارم
فامیل به درد نخور و نمیشه ازشون کوچیک ترین حمایت عاطفی یا روانی دریافت کرد
عجییییب داغونم تک و تنها وسط زندگی سر گردونم