خودت در کنارم نباشی و تو را نبینم باز هم به یاد توام
دریای خشمگین و مواج رویاهام به دریای آرام و ساکت تبدیل می شود
زمانی که کشتی خیالت از آن می گذرد
اکنون که نسیم امیدواری به وصالت در دلم می وزد
تنها خیالم تویی
این بار با خیالی آسوده و دلی توانا سر به بسترم می نهم
که فردا خورشید قلبم به امید دیدار تو طلوع می کند
و امشب شاید به اسم آخرین شب هجران یار در این دفتر ثبت شود