تو برام شدی مثل یه دفتر خاطره ای که با هر بار نگاه کردن بهش گذشته رو مرور میکنم.گاهی با اون گذشته ها قه قهه میزنم گاهی گریه میکنم گاهی عصبانی می شم،گاهی خودمو به بیخیالی میزنم.
دفتری شدی که نه دلم میاد دورش بندازم و بسوزونمش نه میخوام مدام بخونمش.
چون همشو از برم ریز به ریز جزء به جزءشو..!
من فقط این دفترُدوست دارم نگهش میدارم ولی دیگه بازش نمیکنم! میذارمش یه گوشه که کنارم باشه؛
که از دور نگاش کنم که فراموشش نکنم...!
فقط همین:))