منم به مادرم گفتم جواب منفی بده
میدونی از این ناراحت نیستم که گاهی وقتی یاد پسرخاله م میوفتم ناراحت میشم من پذیرفتم که دیگه ندارمش
حتی بقدری پذیرفتم که الان دیگه مطمعنم دوسش ندارم و الان فقط سوگوار قلبیم که نمیتونه کسی رو بخواد
مامان و بابام خیلی سعی کردن تحت فشار قرارم بدن منم اخرش بهشون گفتم که من بخاطر شرایط روحیم نمیتونم
نمیتونم تاوان شکستی که از یه نفر دیگه خوردم رو وارد زندگی ینفر دیگه کنم
خدارشکر که با پسرخاله م وصلتمون نشد ولی کاش میتونستم زخم هایی ک به روح و روانم وارد شد رو جوری ترمیم میکردم