فکت بعدی:
یه بار نزدیک بود پسرعموم رو بکشم😑 داشت میومد خونه ما
طبقه دوم خونه ما هم نیمساخت بود
من نمیدونم چه فکری کردم خواستم بترسونمش مثلا
از طبقه دوم یه آجر کامل دقیقا نشونه گرفتم از بالای سرش ول کردم بخوره تو سرش
به خدا شانس اوردم یه وجب کنار ترش افتاد
ادم تو بچگی چیکارا ک نمیکنه