سر یه موضوعاتی که اونا مقصربودن من دیگه نمیرفتم خواهز شوهرم بی احترامیکرده بود و پدرشوهرمم همینطور شوهرمم بدون ما نمیرفت کلا چند بار بزور رفته خیلیم دل چرکین بودولی خب روزمادر بود من طاقت نداشتم ببرمش خونه مادرم ولی اون خونه مادرش نره اولس گفتم برو خودت دیدمهیچی نگفت بعد گفتم میخوای بریم اشتی کنیم گفت میترسم باز دعوا بشه گفتم به هرحال وظیفه منه که از سهم خودم بخاطر تو بگذرم بعدش گفت مامانش گفته شامبیاین رفتیم همه عادی رفتار میکردن من خوشحال شدم که برق شادی روتوچشماشون ذیذم و پشیمون نشدم از رفتنم چون پسرم از طرف من دایی و خاله نداره فقط یه عمه و یه عمو داره اونام اشتباه زیاد کردن اما فکرمیکنم ادما دوبارع ارزش فرصت دادن رودارنمسلما منم بی اشتباه نبودم نظر شما چیه؟