ی دوستی داشتم خیلی درسخون بود همیشه مامانم میگفت ببین فلانیو فردا پس فردا ی کاره ای میشه دستش میره ت جیب خودش
من کلا ی ترم دانشگاه رفته بودم بعدش رفتم خیاطی یاد گرفتم
سالها گذشت از دوستم خبر نداشتم بعد مدتها باز ارتباط گرفتیم
من ازدواج کرده بودم و بعد ازدواج همسرم تشویقم کرد درسمو ادامه بدم رفتم دانشگاه و حقوق خوندم از طرفیم خیاطی میکنم اما دوستم با لیسانس حسابداری خونه داره 🙂زندگی بالا پایین زیاد داره عزیزم بسپارش ب خدا