طبقه بالاشونم در خونه مادرشوهرم اینا شیشه اس (پنجره بزرگ هس)
وقتی مهمون میاد خونم از جلو در اونا رد میشن کل خونه پیداس یا پدرشوهرم لخت دراز کشیده یا مادرشوهرم خوابیده یا تاب پوشیده بالاخره خونشه راحت نشسته
منم خیلی کم مهمون دارم زنگمیزنم که لطفا پرده رو بکشید
اونروز مادرمو دیده گفته چرا اینجوری میکنن یعنی چی پرده رو بکش مامانمم هیچی نگفته گقته بهشون میگم
منم به مادرشوهرم گفتم پدر من یه بار تو رو بدون روسری دید چند ماهنیومد که طرف تو خونش راحت نشسته مزاحمش میشم منمگفتم نبابا بیاین میگم پرده رو بکشین
برگشت گف نه اونا بیان کی به اونا کار داره من روسری سر میکنم الکی میگه ها
الان چند هفته اس نمیان خونمون مامانم اینا چند روز یهبار بعد شاممیومدن
دیگه نمیان امروز گفتم بیاین مامانم گفت نه کار دارم میدونم بهونه میاره منم به شوهرم گفتم مامانت کار خودشو کرد مهمونای منو فراری داد
اونم میگه یکی دوسال تحمل کن خونه بخریم از اینجا برسم
ولی به خدا منم دلم میخواد مهمونامون راحت باشن