هر دفعه میرم خونه ش ،پشیمون میشم که چرا رفتم...
دفعه آخری دخترش یک سلام علیکی کرد رفت توی اتاقش،دراز کشیده بود ..چند ساعتی که گذشت ،صداش زدم گفتم بیا بیرون دیگه.گفت کمبود دراز کشیدن دارم..
بعدشم تلفنی هماهنگ کرد باخواهرش،رفت خونه خواهرش .من پنجشنبه عصر رفتم که جمعه صبح برگردم.تا وقتی من بودم هنوز برنگشته بود..خیلی احساس بدی داشتم ازش