پیرو تاپیک قبلیم باشوهرم همچنان قهریم
ما با مادر شوهرمینا تو یه ساختمونیم متاسفانه شوهرم تک پسره مام مجبوریم تا ما دعوا می کنیم من به شوهرم محل نمیدم غذا درس کرده بودم نخورد صبحونه درست کردم کوفت نکرد منم دیگ بیخیال شدم غذا درست نکردم مادر شوهرمم هی مارو صدا میزنه بیایین نهار من نرفتم صبح الانم اومده تو خونمون بیایین شام بهش گفتم من نمیام دست دردنکنه میل ندارم
اخه بخاطر پسرش منم دعوت میکنه میدونم
هی اصرار ن بیا بیا بابا جان یکی نیس بگه اون از پسر عتیقت اینم از خودت به خودت آب زیر کاهن