ی روز میرسه که چمدونم رو بستم بارون در حال باریدنه ، پوتین مشکی با یک هودی و هدفون و چتر ، دسته ی چمدونم رو میگیرم و میرم فرودگاه امام ، برای آخرین بار خیابون ها ، مغازه ها و تمام جاهایی که باتو خاطره داشتم رو از نظر میگذرونم ، برای آخرین بار میام سر کوچه تون ، برای آخرین بار گریه هامو میکنم و برای همیشه و همیشه فراموشت میکنمو در حالی که با هواپیما از زمین بلند میشم تو و اون خیابونا به فراموشی کامل سپرده میشین . ولی اینو بدون که من خیلی دوستت داشتم خودت نخواستی..!✈️:))
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم *مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم*طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری*غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
انگار راه حلش فقط زمانهولی اینجا یه خانومایی رو میبینم میگن متاهلن ولی هنوز عشق قدیمیشون رو فراموش ن ...
من نزدیک یه سال شده ولی واقعا حالم خوب نیست🥺
چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم *مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم*طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری*غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم *مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم*طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری*غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم