2777
2789
عنوان

هرچند وقت یبار میرین خونه پدر شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 271 بازدید | 38 پست
کاش منم بجای جاری سه تا خواهر شوهر داشتم

فکر میکنی..الان دعوایی که کردیم سر خواهرشوهرم بود که میگن تو همه چی زندگی مارو به همه میگی...درصورتی که اصلا من نگفتم..خودشون گفتن همرو انداختن پای من...من نمیخواستم دیگه کلا خونشون برم ولی مادرشوهرم زور کرده باید بیای که بین بچه هام بهم نخوره...

خوب یدونه جاری داری من سه تا دارموقتی میبینم اونا باهم جور ترنخوب من حرص میخورم

مال منم ذر آینده میشه دو تا و احتمال داره اون دو تا صمیمی بشن باور کنننن بازم به یه ورم نیست کلا دوست ندارم با جاری صمیمی باشم 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ماله من عین جاریا برخورد میکنن من باشم از حسادتشون نمیان دو تاشون هماهنگ میشن باهم .شب چله من اونجا بودم اونا نیومدن.فرداش رفتن .بدتر از این مادرشوهرش دهن بین و دختر پرسته

ماله من عین جاریا برخورد میکنن من باشم از حسادتشون نمیان دو تاشون هماهنگ میشن باهم .شب چله من اونجا ...

من یکی از جاریام با من اینجوریه

در اصل با این مشکل دارم نه با اون دوتا

من که بچه دار شدم اونم پشت سر من اورد ک بچه اون کوچیکتر باشه تو خانواده

دیشبم ک اومد جلوم گف شوهرم کادو روز زن گوشی ایفون خریده

عین گوشی من

مال منم ذر آینده میشه دو تا و احتمال داره اون دو تا صمیمی بشن باور کنننن بازم به یه ورم نیست کلا دوس ...

چجوری میتونی میشه ب منم یاد بدی؟

من‌حرص میخورم

میام‌ خونه گریه میکنم

با شوهرمم در میوفتم

من یکی از جاریام با من اینجوریهدر اصل با این مشکل دارم نه با اون دوتامن که بچه دار شدم اونم پشت سر م ...

من بودم میگفتم مبارکت باشه چه خوب .ماله من چشم دیدنم و ندارن تو زندگیتون شورای خوبی ندارن ولی پولدارن

دقیقا...تازه خواهرشوهرم که یه سال از من کوچکتره یه جوری باهام حرف زد که انگار ارث باباشو از من میخوا ...

ماله منم سر اینکه مادر و پدر همسرم رو چهارشنبه گفتم شام بیان دل‌درد گرفتن چرا مارو نگفته.اخه من نمی‌دونم خونه اینا کجاست .مادرشوهرمم می‌گفت اینا دست پسر غریبه آن تو داداششونی اینجا خونه خودشونه 

چجوری میتونی میشه ب منم یاد بدی؟من‌حرص میخورممیام‌ خونه گریه میکنمبا شوهرمم در میوفتم

ببین اینا یاد دادنی نیست یه چیز ذاتیه خب من واقعا برام مهم نیست این مسائل شاید دلیلش اینکه واقعا دوست ندارم با جاری خانواده شوهر صمیمی باشم و اونم که خود به خود خودش سمتم نیاد من خدشحاااال میشم میگم بهتر نیاز نیست من کاری کنم نیاد سمتم خودش زحمتمو کم میکنه ولی توام برات مهم نباشه توام بی محلی کن بهشون نزار شوهرت هم بفهمه یه وقت میبینی تو دعوا عصبانیت ممکن اونجا چیزی بگه و اونا دلشاد بشن که حالتو گرفتن  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز