اینکه فکر میاد تو ذهنت ناخوداگاه تو ذهنت
و تو رو به هم میریزد
چون فکر می کنی چرا اصلا این فکر اومد
دلیل به هم ریختگی بیشتر صرفا بخاطر اینه که چرا این فکر میاد تو ذهن
در حالیکه با شناخت سیستم مغزی و شناختی ما که کار مغز فکر ساختنه و این موضوع جدیدی هست برای مغز که روش مانور بده و فکرهای جدید بسازه
پس وقتی فکری اومد از ذهنت
برآشفته نشو
اون فکر یه سری کلمات هست که اگر به صورت یه سری حروف ببینیم هیچ معنا و مفهومی ندارد
ازون جهت ما رو هم میره که بهش بار عاطفی و بار معنایی میدیم
وقتی فکر اومد سراغ ت بپذیرش حتی اون احساسات هیجانی و اضطرابی بعدش و تماشاشون کن مثل یه ناظر دور ایستاده
اگر میخوای راجع بهش بنویس
و بهش اسم بده باز داستان فلانی
باز اومدی با تعریف داستان فلانی ،به خودت به مغزت بگو
خوب پنج،ده دقیقه ای درین مسأله مانور دادی ،خودت رو متمرکز یه کاری کن