دیروز برای روز مادر رفتیم خونه ی مادر بزرگم
مادر بزرگ بابام هم خونه اونا بود خاطر همون دایی و زن دایی بابام اونجا بودن بعد زن دایی بابام می گفت من بچه هام هیچ کدوم درسشون خوب نبود منو می کشتن بشینن پای درس الان دوستاشون که درسخون بودن دکتر و مهندسن درامدشون عالیه فلان و بیسار
بعد از من پرسید تو درست چطوره و چی می خونی
گفتم تجربی ام درسمم خوبه خداروشکر
تا ۲ ساعت نشسته بود می گفت از درس خوندن چیزی در نمیاد این همه کارخونه دار داریم هیچ کدوم درس نخوندن
دیپلم داشته باشی و پول فقط همین
آخه آدم این طوری حسودیشو بروز نمیده که