لطفا بگید چیکار کنم دیگه روانی شدم از کاراشون دیگه نمیکشم من 27سالمه و شوهرم 36خیلی دوسش دارم یه پسر 2سال و نیم دارم یه دختر تو راه 7ماهه هستم اول این ک مریض شدم دوماه بدنم ضعیف خوب نمیشم مجبورم از مامانم کمک بگیرم پسرم نگه میداره منم چند بار بیمارستان رفتم بستری شدم امروز بی هیچ دلیلی بهم میگه تو ک بچت مامانت از صبح تا شب بچت نگه میداره خب یعنی چی تو ک هیچ کمکی نمیکنی سرکوفتش برا چیه؟!؟ حالا بماند از این تعریفاش ک حالا میخاد بگه من زن نیستم یا مادری نمیکنم ک گردن خودش مریضیمم از خودش گرفتم اصلا به روش نیوردم حالا میگم چطور بریم سر ماجرا اصلی براتون تعریف کنم ک مخم داره از دستش سوت میکشه، شوهرم توی جونیش جوشکاری میکرده و بچه اول خانوادس بعد شوهرم دوتا دختر و یک پسر 4نفرن تمام خرج و مخارج زندگی ب دوش شوهر من بوده میرفته از بچگی سر کار پدر شوهرم موجی 15درصد اما واقعا وضعش داغون تر حرف هاست بخاطر درصدش بره بالاتر باید بستری بشه تیمارستان میزننش مریضا دیگه و اذیت میشه میگه نمیرم بخاطر همینم شوهرم دلش نمیاد نمیزاره ببرنش و میگه خودم خرج زندگی در میارم یه زمین داشتن بیرون شهر شوهرم عاشق حیوانات میاد و میگه ب پدرش اگه میتونی فقط کمک بهم بکن یه وام بگیرم و خودش به تنهای با سن کم شروع میکنه به ساخت یه جای ک بتونه حیوان نگه داره حالا خارج اینا بگم یکی از خواهراش با همین جوشکاری شوهر میده و جهاز میده
ای امان ازینکه با پسری ازدواج کنی که خرج خانواده اش میده یا مسئولیت خانواده اش رو داره.... اول میگی ایولللل طرف عرضه داره ... اما عزیزم در اشتباهی
بنویس تا اتفاق بیفتد اینجا قراره فقط از اتفاق های خوب و مسیر رشد بگم که برای همه اتفاق بیفته. از منفی صفر شروع کردم . خیلی سخته چشم رو مانع ها و استرس ها و اضطراب ها بستن اما چاره ای نداریم باید ادامه بدیم. شعارم این هست یک کاری کردن بهتر از هیچ کاری نکردن هست وهر روز بعلاوه یک شو (هر روز یک کار مثبت انجام بده) . باید به هم کمک کنیم .... اولین قدمم رو میخوام اینجا هم ثبت کنم . اولین هدفم اینه هر روز زبان بخونم. زبان بزرگترین مانع پیشرفت من بود و خیلی باعث شد مسیر رشدم کم بشه.... هر کی دوست داره با من هماهنگ بشه درخواست دوستی بده برنامه ام ۶ ماه هست.... کتاب ها ۵۰۴ ، ۱۱۰۰، تافل هر روز یک درس و هر روز لغاتش رو اینجا می نویسم. فقط چون دلم نمیخواد تنها باشم با شما میخام به اشتراک بزارم. بسم الله... بریم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بنویس تا اتفاق بیفتد اینجا قراره فقط از اتفاق های خوب و مسیر رشد بگم که برای همه اتفاق بیفته. از منفی صفر شروع کردم . خیلی سخته چشم رو مانع ها و استرس ها و اضطراب ها بستن اما چاره ای نداریم باید ادامه بدیم. شعارم این هست یک کاری کردن بهتر از هیچ کاری نکردن هست وهر روز بعلاوه یک شو (هر روز یک کار مثبت انجام بده) . باید به هم کمک کنیم .... اولین قدمم رو میخوام اینجا هم ثبت کنم . اولین هدفم اینه هر روز زبان بخونم. زبان بزرگترین مانع پیشرفت من بود و خیلی باعث شد مسیر رشدم کم بشه.... هر کی دوست داره با من هماهنگ بشه درخواست دوستی بده برنامه ام ۶ ماه هست.... کتاب ها ۵۰۴ ، ۱۱۰۰، تافل هر روز یک درس و هر روز لغاتش رو اینجا می نویسم. فقط چون دلم نمیخواد تنها باشم با شما میخام به اشتراک بزارم. بسم الله... بریم
بعدش شروع میکنه با دای هاش سر ساختمان رفتن و تیرچه بلوک زدن و قسط رد کردن و کنارشم چون دیگه میشناختن شوهرم قسطی یکی دوتا گاو هم میخره و همینجور میگذرونه تا گاواش گوساله میاره و. میفروشه و قسط رد میکنه اینجا برادرشوهرم متولد80 دیگه اونم میاد و کمک شوهرم و اون خواهرم شوهر میدن میگذره و تا مادرشوهرم میان خواستگاری و من وارد خانواده میشم همه مخالف بودن همه تما من گفتم تنها دلیل ک میخام زنش بشم اینه ک جنم داره و. میبینم مرده کسی نیست ک بخاد مشکلات پشتم خالی کنه و همون شب جواب بله دادم چون فامیل دور هستیم میشناختمش مامانم الان انقدر ک شوهرم میخاد من نمیخاد هیچ سرتون درد نیارم یک سال عقد بودیم شوهرم گفت نمیتونم طلا بخرم و عروسی انچنانی بگیرم چون خودمم و خودم منم قبول کردم واقعا حق داشت و منم خیلی دوسش دارم یه گاوش فروخت و. ما با پول همون جشن گرفتیم و بدون کمک هیچ کس رفتیم سر زندگیمون
اینجا چهارتا گاو داشتن شوهرم گفت گاوا برا خانوادش و خودش کارمیکنه و میخره گاو میده برادر شوهرم ماهم وام ازدواج گرفتیم باهاش یه ماشین جیپ خریدیم اوراق داغون به 48ملیون (اون وقت 50وام میدادن بخاطر جانبازی پدرش تونست 100بگیره) بقیشم دادیم یه دونه گاو که ابستن بود بدهکارم شدیم هیچ حالا شوهرم همه جور هنوزم خانوادش ساپورت میکنه اگه پلاستیک میوه خرید یکیم برا مادرش میخره وظیفشه حرفی درش نیست گذشت و قسط یکی از وام های ک برا ساخت گاوداری بود رسید چه کنم چ کنم شروع شد گفتیم گاوا بفروشید ماهم گوساله گاومون میدیم مادرشوهرم دست گذاشت ب شلوغ ک گاو دادن دیگه نمیشه خرید و نمیدیم شوهرمم حالا کار کرده بود خرج ماشینش کرده بود و ماشین سرپا کرده بود همیشه میگفت عاشق اینم یکی از این جیپ ها داشتم هیچ مجبور شدیم جیپ فروختیم 68 و بقیشم یادم نمیاد چجور جور شد و وام 100دادیم
ماشین نداشتیم و هیچ گذشت و شوهرم هم من رفتیم شهر بزرگ و وایسادیم سرکار ک پول جور کنیم و بیایم سرمایه کنیم یعنی گاو بخریم تا من باردار شدم و زایمان کردم برگشتیم و دوتا گاو خریدیم الان 3تا گاو یه گوساله داریم الان رسیده و کلا ما فقط گاو داریم و اصلا گاو داری نمیریم همش دست پدرشوهر و برادر شوهرم ما فقط عنوان سرمایه ک داریم گاو حساب کردید پول شیرشون گفتیم باشه جای خورد و خوراکشون و یه بارم گوساله فروختیم برا علوفشون حالا شوهرم جوشکاری بلده خرج زندگیمون جوشکاری و. کارگری شوهرم الان سر سال باید 100بدن برا وام گاوداری مادرشوهرم و پدرشوهرم و برادر شوهرم زنگ زدن ک ی کارش بکنید حالا تو این مدت بجای ک پول جمع کنن پدرشوهرم همش مشهد و مسافرت گشت و گذار مادر شوهرمم شیراز و کربلا و قالی خرید تلوزیون چند اینچ خریده برادر شوهذمم لب تاب و گوشی حالا چ کنم چ کنم افتادن ماهم با وام و گوساله فروختیم و بابامم کمک کرد پراید خریدیم حالا دیشب مادر شوهرم زنگ زده که اگه شریک خوب بود خدا شریک میگرفت حالا شما بیاین گاواتون ببرید ما از پس وام بر نمیایم و شمام ک اصلا پاتون نمیزارید اینجا و یادتون نیست قسط چجور رد کنیم من الان 6سال دیگه یه سفر نرفتم یه شادی نکردم الان ماشینتون بفروشید تا وام بدیم یا جمع کنید برید