امسال که میخواستم برم کربلا،نیت کردم که به نیابت از عموی شهیدم که رفت تا راه کربلارو باز کنه پیاده برم زیارت🙂
فردای همون روز اون یکی عموم اومد خونمون و گفت دیشب خواب علی (اسمشو مخفف کردم)خدا بیامرز رو دیدم
لباسای جنگی تنش بود و دیگه مثل قبل دستش زخمی نبود(یه هفته قبل شهادتش مجروح شده بوده)
گفت علی داشت دنبال چیزی میگشت
گفتم داری دنبال چی میگردی علی؟
گفت داداش دارم میرم کربلا... دنبال قمقمه آبمم...به نظرت میذارن از مرز ردش کنم؟🙂
و من اونجا گریم گرفت...گفتم من دیروز نیت کردم امسال به نیابت اون برم کربلا!
عموی من خیلی سختی کشید بتونه بره جبهه...17 سالش بود که شهید شد
وسایلش مشخص نیست کجاست...از هر نهادی پیگیری میکنیم حواله میدن به یه نهاد دیگه
احتمالا یکی از موزه های شهداست
امسال قرار بود برگشتنی از عراق،برم وسایلش رو تحویل بگیرم ولی نشد...
میدونم چرا توفیقش ازم گرفته شد،به خاطر گناه چند روز قبلش بود...
خدایا مارو ببخش