سنتی زن باباش به مادر بزرگم گفته بود نوه یا دختری ندارید ما دنبال دختریم برای پسرمون مامان بزرگم میگه نوه دارم ولی خواستگار زیاد داره ممکنه قبول نکنه از دستم ناراحت نشید زن بابا شوهرمم میگه پسر ما سخت گیره خیلی وقته جایی میریم و نمیخواد شما ناراحت نشید یکوقت یادمه پیراهن سبز خوشرنگ تنش بود قد بلند و لاغر . تقریبا یک ده باری اومد هر دفعه میگفتن ندیده میخواد ببیننت سری آخر به مامانم گفتم این بار اومدن رفتن بگو دیگه نیان ما سر کار گذاشتن هی ندیده ندیده در اوردن . دیگه اون پسند کرده بودن تحقیق ما نه تو تحقیقات هم بهش گفته بودن خواستگار خیلی عالی و پولدار داره باباش نمیخواد بده دلیلش نمیدونیم چرا شوهرمم میگه همونجا گفتم پس به منم جواب نه میدن
یکی دوشب قبل خواستگاری اومد باهم صحبت کردیم سنتی بود ازدواجمون .یه لباس آبی راه راه تنش بود ک بقول خودش تو نگاه اولی ک دید منو ازم خوشش اومد منم دیدمش ب دلم نشست
سنتی بود پیراهن صورتی کمرنگگ
تو یا بازی انلاین اشنا شدیم
اولین بارم یه تیشرت آبی تنش بود
من دیدمش گفتم عه چقدر چندشه
ننش تومراسم ماه صفرمنودید بعدش اونوباخودش اوردخونه ما ک منو بپسنده ب اصرار زیاد اخه نمیخاست ندیده منومیگف بچس من ۱۷اون ۳۰ بود حقم داشت ب اجباراوردنش ولی یادش رفت چیا گفته بودقبلابقول خودش عاشقم شد همون باراول
منم یه دوست مجازی دارم گفته میاد شهرمون چند روز میمونه😂من حوصله ندارم چند روز برم دیدنش نمیدونم چجور بگم یه روز بمونه😂😂گاهیم فکر میکنم کات کنم
یه پیراهن یاسی و پالتو مشکی. خیلی شیک و دلبر شده بود🥰
من اولین بار که دیدمش که باهم صحبت کردیم یه تیشرت طوسی با شلوار لی
نزدیک ۱۶ سال پیشه
ما رفت و امد نداشتیم..
برا اولین بار که از دور دیدمش تیشرت مشکی پوشیده بود
بعد چنددد ماااه اومدن خواستگاری..
تا چهار خط اول دقیقاً منو گفتی با این تفاوت که هنوز خواستگاری و ازدواج صورت نگرفته
