2777
2789
عنوان

جواب مادر شوهرم بلاخره بعد 15سال دادم

| مشاهده متن کامل بحث + 3311 بازدید | 130 پست
قدرشو بدون به خدا اگر مادرشوهر من فقط یکبار پشتم بود دنیا را به پاش میریختم، خودش بدجنسی که می کرد ه ...

ماهممون با هم روابط معمولی و دوستانه ای داریم ولی این بکی جاری نمیتونه ببینه حرص میخوره که حرص میخوره 

چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد..
بی خیال بقیه اصلا شاید بقیه بچه هاش دوست داشتن خونه شون رو هم روز مادر بزنن به نام مادرشوهرت، هر کسی ...

دیگه تموم شد تا آخر عمرش البته امیدوارم ما بقی عمرش با زجر بگذره چون خیلی دلم شکست شب تا صبح بیدار بودم گریه میکردم 

لعنت خدا بهش هیچ وقت نمیتونم ازش بگذرم 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

قدرشو بدون به خدا اگر مادرشوهر من فقط یکبار پشتم بود دنیا را به پاش میریختم، خودش بدجنسی که می کرد ه ...

جاریت با اینکه تازه عروسه ولی خیلی زود فهمیده که نباید سر سوزنی به کسی که لیاقت نداره محبت کنی

منم مثل تو خیلی دیر فهمیدم، ولی همین که دمش رو قیچی کردم کافیه، منو مادرشوهرم تا دعوت  نکنه نمی رم خونه اش، رفتنی هم به جز سلام خداحافظ چیزی نمیگم با بچه هام سرگرم میشم زنگ هم چندین ساله نمی زنم به هیچ جام حسابش نمی کنم انقدر آدم شده بیا و ببین

ماهممون با هم روابط معمولی و دوستانه ای داریم ولی این بکی جاری نمیتونه ببینه حرص میخوره که حرص میخور ...

حسادت وجودتش زیاد مثل مادر شوهر من، کافه فقط یه جفت جوراب بخرم یا جایی برم یا دوست جدیدی پیدا کنم اینقدر آشکارا حسادتشو نشون میده که حد و حساب نداره از صد قدمی میفهمی که داره حسادت میکنه

برگشت گفت بچه تو بردار برو دیگه نبینمت گفتم مهرم بده تا برم گفت تو لیاقت نداری عروس ما باشی گفتم برع ...

دمت گرم 👍👍

و اکنون در برابرت ایستاده ام تا بپرستمت ! ای خدایی که جز خود من نیستی ❤

خواهرم عروس عمه ام هست، این عمه ام به حدی سلیطه و ظالمه که مادرم و زن عموهام اسمش رو میشنون شلوارشون رو خیس می کنن،

خواهرم میگه عقد بودم عمه ام می خواسته الکی ازش زهر چشم بگیره خواهرم میگه دست انداختم موهاش رو کشیدم و جیغ و داد کردم و زنگ زدم ۱۱۰ جلوی درشون یه قیامتی بر پا کردم که بیا و ببین، خواهرم میگه دیگه آخرین بارش بود که منو اذیت کرد الان ۸ ساله ازدواج کردن عمه ام مثل سگ از خواهرم می ترسه یه تو نمی تونه بهش بگه 

۸ سال پیش مادرشوهرم و شوهرم دعوا کردن بعد منه احمق خواستم آشتی شون بدم رفتم دست مادرشوهرم رو بوس کرد ...

نمیدونم چی از جونمون میخوان که اینطور باهامون رفتار میشه من که هیچ وقت بهش بی احترامی نکردم همیشه گفتم بخاطر خدا اشکال نداره، ولی اینبار خیلی زیاده روری کرد گفت تو پسرم بدبخت کردی گفتم اتفاقا با وجودی مادری مثل تو بدبخت تو نبودی ما الان خوشبخترین بودیم چون با هم مشکل نداریم مشکل اصلی تویی تو نمیزاری زندگی کنیم

جاریت با اینکه تازه عروسه ولی خیلی زود فهمیده که نباید سر سوزنی به کسی که لیاقت نداره محبت کنیمنم مث ...

دقیقا درست میگی جاریم از جنس خودش زود شناختش، من از اول دختر ساده و خاکی بودم تو سن کم هم ازدواج کردم مثل مادر خودم میدیدمش نمیفهمیدم مادرشوهر یعنی چی، دید هر چی میگه من چیزی نمیگم شروع کرد به اذیت کردن و زجر دادن فک کن تو مهمونی بچه ام از رو صندلی افتاد پیش صد ها نفر هر دلش خواست بهم گفت من بازم اونجا حرفی نزدم اما تمام حرفاش تو دلم عقده شده از یاد نمیره خدا لعنتش کنه

خواهرم عروس عمه ام هست، این عمه ام به حدی سلیطه و ظالمه که مادرم و زن عموهام اسمش رو میشنون شلوارشون ...

خوب کاری کرده دمش گرم، مادر شوهرمنم خیلی سلیطه ست همه همسایه ها فامیلش بهم میگفتن خدا به دادت برسه ما ازش میترسیم 

من فقط خدا طرفم بود که شوهرم باهام بود وگرنه نمیتونستم دوام بیارم هنوزم نابودم دیگه اعصاب ندارم دکتر کلی قرص افسردگی بهم داده ولی نمیخورم میگم عادت میکنم 

دقیقا درست میگی جاریم از جنس خودش زود شناختش، من از اول دختر ساده و خاکی بودم تو سن کم هم ازدواج کرد ...

از این به بعد تمرین کن نترسی تو جمع یه چیزی گفت تو با لبخند بارش کنی که برگاش بریزه، بدون دعوت اصلا نرو دیگه هیج وقت روبوسی اینا نکن حتی عیدا، اولش شوهرت گارد می گیره ولی بعدش عادت می کنی، سر سوزنی بهش خوبی نکن 

از این به بعد تمرین کن نترسی تو جمع یه چیزی گفت تو با لبخند بارش کنی که برگاش بریزه، بدون دعوت اصلا ...

من دیگه اصلا نمیخوام ببینمش به شوهرم و دخترش گفتم من دیگه با مامانت کاری ندارم دیگه هم نمیخوام باهاش حرفی بزنم یعنی برام مرد 

دیگه تموم شد تا آخر عمرش البته امیدوارم ما بقی عمرش با زجر بگذره چون خیلی دلم شکست شب تا صبح بیدار ب ...

افرررین دختر ک بالاخره حرف دلتو زدی


هممون ی جا صبرمون تموم میشه و میریزیم بیرون حرفهای نگفته رو 


کی؟


خدا میدونه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792