من شیفتهی زنان تلاشگرم. زنانی که منتظر نماندهاند یک مرد از راه برسد و آنان را خوشبخت کند، زنانی که با تمام سختی، روی پای خودشان ایستادهاند، زمین خورده و بلند شدهاند. من شیفتهی لبخندهای معصومانه و تواَم با اقتدار زنانیام که بارهای سنگینتر از طاقتشان برداشتهاند و مسئولیتهای فراتر از توانشان به عهده گرفتهاند و شبیه به جنگجوی میدانی خالی از همرزم، به پیکار با مشکلات، قضاوتها و سختیهای روزگار برخاستهاند.
من شیفتهی زنانیام که بیش از آنکه پناهبرنده باشند، پناه دهندهاند و بیش از آنکه گلایه کنند، تلاش میکنند و بیش از آنکه منتظر بمانند، میایستند و حقشان را از میان چنگالهای تیز و بستهی روزگار میگیرند، هرچقدر شکسته، بلاتکلیف و غمگین باشند...
من شیفتهی ظرافتیام که در عین جسارت و غرور اتفاق میافتد و شیفتهی قدرتیام که از چشمهای مهربان و احساسات ظریف یک زن، انتظار نمیرود!
من شیفتهی آنانیام که وقتی همه میگویند نمیشود؛ کفشهای آهنینشان را میپوشند و به دلِ ماجرا میزنند تا ثابت کنند میشود! تا ثابت کنند میتوان محالترینها را با نیروی شگرف خواستن و تلاش کردن، به دست آورد.
شیفتهی زنانیام که ظریف خطابشان کردند و آنها با تمام قدرت، ثابت کردند که به ظرافت نیست! عظیمترین اتفاقات و رویدادهای جهان، از شاهرگی ظریف اما سخت میگذرد. آنان که خودشان را باور داشتند و عزتمندانه زیستند و میانگین جسارت و اقتدار و زیباییِ جهان را ارتقا دادند و نور بودند، وقتی که جهان را تاریکی و ناامیدی و رکود، احاطه کردهبود.