ینی درهرچالشی ومشکلی شوهرم هرجنله ای میگه درهرزمینه ای که هیچ موقع هم پشت من نیس ودلایل وبهونه هاش...بعدا عینا اززبون پدرشوهرم همون مدل حرف زدن ومنطق میشنوم ومتاسفانه دیگه به این نتیجه رسیدم شوهرم بشدت نگاه دهن پدرش میکنه وقشنگ مشخصه چقدر اون توزندگیمون دخالت داره وکنترل میکنه تاالان فک میکردم مادرشه اما الان فهمیدم مادرش مدیریت میکنه وپدرش انتقال میده
خدای من ...بخدا ک خیلی وحشتناکه تحمل همچین دردی .
آخه چرا پدرومادر نمیتونن دست از زندگی بچشون بردارن
چرا فک کردن ک فقط اونا راه درستو بلدن
عزمزمه من درکت میکنم بخدا .خیلی جالبه اتفاقا ما هم امشب همین مشکل رو داشتیم کو چون بردار شوهرم با باباش همسایس با خانومشخیلی مشکل دارن حالا خانومش زنگ زد ب همسرم و کلی گریه زاری ک دارن زندگیمو بهم میریزن با دخالتاشون. خیلی دلم سوخت
ببین بیچاره چقد سختشه که دیگه مجبورشده به برادرشوهرش زنگ بزنه منم دلم سوخت براش اما منم اینو تجربه کردم دیگه شوهرم خونه نمیومد پدرمادرش میدونستن کجان اما نمیگفتن که من بترسم اذیت شم اخرش باگریه زاری زنگ زدم التماس دوستش که پیش اون کارمیکنه کردم بفرستتش خونه اونم خداخیرش بده همیشه دعام پشت سرشه شوهرمو اورد درخونه گذاشت مطمئن شد شوهرم میادخونه بعدرفت....اینا همش تودوران بارداریم اتفاق افتاد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز