چقدر شبیه منو شوهرم حرف میزنین
ما به جایی رسیدیم که من خیلیی ذوق نشون میدادم و مقگثل تو اصلااا نمیتونستم تحمل کنم دوریشو حرف نزدم باهاشو
مثلا شب هرز موقع میومد از خوابممیزدم حرف میزدم باهاش چون خیلی دوست داشتم صداشو بشنوم
بمدت بعد یبار تو عصبانیت بهم گفت کی مثل ما انقدر حرف میزنم حیف انقد وقتی که میذارم برات و این چیزا
بعدش یک روز هیییچ جوابی بهش ندادم خیلی تلاش کردم از قبل بهش گفتم که نمیخوام امروز هیچ پیامی به هم بدیم
و از بعد اون روز بیشتر قدرمو میدونه بیشتر شوق حرف زدن باهامو داره ولی در عوض من یادگرفتم که کنترل کنم ذوقمو
الانم احتمالا شوهرت خوابیده
میدونم تا نیاد خوابت نمیبرع ولی تمام سعیتو بکن که بخوابی و خودتو اذیت نکنی عزیزم