چشمم به گوشي خشك شد غرورمم اجازه نميده زنگ بزنم دارم ميميرم
كاش خدا برام معجزه ميكرد
به قصد ازدواج باهم بوديم
متاسفانه يه شبه ورشكست شد خيلي عذاب كشيد تو همه سختياش بودم
گفت ديگه نميتونه تهران بمونه و رفت شهر پدريش
گفت ديگه شرايطي ندارم از طرفي ادم رابطه از راه دور نيستم
رفت كه رفت ٢ماه شد بعد ٢ماه ١٠ روز پيش زنگ زد گفت فردا ميام تهران مثل كوه پشتتم همه چي رو از اول شروع ميكنم باهم كار راه ميندازيم
از اون زنگ ١٠روز گذشت نه اومد نه زنگ زد
فقط ديدم اينستاهم انفالووم كرد
باز منو له كرد سركارم گذاشت منو نديد حلالش نميكنم چون دارم زجر ميكشم😭😭😭😭