این تاپیکو زیاد زدم
دخترعمم الان تو مهمونیا میاد پیشم باهام حرف میزنه ولی من سرد جوابشو میدم نمیتونم ببخشمش
دختر عمم از ۱۴سالگی اومد خونمون زندگی کرد باهامون مثل خواااااهر دوسش داشتم و باهاش رفتار میکردم میگفتم گناه داره بچه طلاقه پارسال عقد کرد و من رفتم خوابگاه (دانشگاه قبول شدم) از وقتی عقد کرد رفتارش بامن خیلی بد شده بود فروردین خواهرم با عمم دعوا کرد این اومد دعوام کرد که تو پدرومادرت هیچ تربیتی به خواهرت ندادن و بلد نیستن شمارو بزرگ کنن منم بهش گفتم تو دخالت نکن
اونم پرید گفت آره چون رو دست پدرت موندی و ترشیدی بهم حسادت میکنی چون من قیافم بهتر ازتوئه تورو کسی نمیگیره فلانی اومد خواستگارت پست زد (خودم ردش کردم اون خیلی خوشش اومد 😄) تو معلم شدی حقوق گداهارو میگیری ولی شوهرم حقوق بالاس و...تواگه خوب بودی لباسای منو نمیپوشیدی وخیلی حرفای دیگه که یادم نمیاد
پرید بهم که منو بزنه کلا پرخواشگره
کلا همه حرمت هارو شکست
الان شوهرش از کار بیکار شده و معتاد ازآب دراومد
مادرش ازدواج کرد پدرشم یه شهر دیگس و خونه عمش مونده میخواد طلاق بگیره
راستی اینم بگم جشن عقدش بخاطر اینکه از من بدش میمود خونوادمو دعوت نکرد
اینم بگم که من دوسش دارم نمیدونمچرا یعنی بزور خودمو گرفتم نرم سمتش