آفرین.
اسی، مگه داستان لاک پشت که دهان اش را بی موقع باز کرد را نخوندی؟🙂
لاک پشت به لک لک ها گفت: مرا نيز با خود ببريد. گفتند: ما حاضريم تو را ببريم، ولى بايد با ما شرط بسيار محکمى کنى که در بين راه دهان خود را باز نکنى.
گفت: دهان باز کردن که چيز مهمى نيست، باز نمیکنم.
گفتند: نه، تو نمیدانى، دهان باز کردن خيلى مهم است، چون گاهى مساوى با نابودى است. گاهی همه آتش ها از گور زبان بلند می شود. تو با ما شرط کن که دهان خود را باز نکنى.
......
یادت اومد این داستان را؟؟🙂🙃