یه چیزی چندسال از خانواده شوهر ناراحتتون کنه پیششون توجمع گلگی میکنید یانه
من چندسال بخاطر سروصدا وشلوغی ودرکوبوندنای خواهرشوهرم وبچهاش هیچی نمیگفتم امااین موضوع خیلی منوعذاب میدادبارهااز خواب میپرسیدم باحالت وحشتناک وتپش قلب یامیترسیدم بالاخره بعدچندسال نمیدونم شوهرم بهشون گفت یانه که بدتردرارو میکوبیدن میومدن میرفتن ولی پدرشوهرمادرشوهرم خدایی رعایت میکردن وهمه واقعا هرکی میومد این درارو عادی میبست الا این خواهرشوهرمو بچهاش اصلا انگار زورشون میومد که اینکارکنن منم هی نخواستم خودم بگم که ناراحت نشن ولی واقعا گفتنش هم میدونم فرقی نداشت اما امروز بعدناهارنشسته بودیم خواهرشوهرم اومد رفت بیرون ودوباره داخل شد دروخیلی محکم بست گفتم چقد درومحکم میبندین باارامش گفتم گفت حواسم نبودببخشید(درحالیکه مانزدیک یکساله هی از طریق مادرشوهرمینا بهشون گفتیم که خواهشا درو عادی ببندید هی ارومم نمیخادببندید)خلاصه گفتم این سارا ینی دخترش هم دروخیلی محکم میبنده ینی قشنگ من متوجه میشم که سارا کی میره میاد (اخه مابامادرشوهرتویه ساختمونیم)وخلاصه بقیه شرو کردن ازجمله شوهرخواهرشوهرم گفت منم بدم میاد وحساسم اذیت میشم کسی اینطوری درببنده ولی دیگه بقیه میگفتن تواپارتمانا این چیزا عادیه واینا ولی من نمیدونم کاردرستی کردم توجمع گفتم یانه اینو اما بعدچندسال کاش حداقل زودترمیگفتم یااصلا نمیگفتم وخب درادامه هم گفتم وخندیدم باهاشون که حس نکنن جو سنگین شده
