ولی خب جز منو مامانم کسی نرفته بود به اون عروسی
گذشت و گذشت دیدیم این اقا نهمیاد دیدن دخترش نه خرجی میده دخترشم یه دختر بابایی که جونش به باباش وصل بود دیگه فک کنین بچه چه ضربه ای خورد این وسط
گذشت مامانبزرگ من انژیو کرد اوردن خونه ما بمونه دختر عمم باشوهرش پاشد اومدخونمون جلو مامانه من پخش شده بود بغل شوهرش و خودشو براش لوسمیکرد این رفتارا کاملا تابلو و صرفا جهت اذیت کردن مامانم بوده این فقط یا قسمت کوچیک از رفتارای عجیب دختر عمم بعد ازدواجش بود