وای امروز داشتم با مشاور مدرسه حرف میزدم ازش کمک میخاستم...درمورد نوشخوار فکری...بعد داست میکفت ما باید به فکرامون که منفین توجه زیاد نکنیم،تو نباید فرای بدتو انقد بهشون توجه کنی،من میکفتم نمیتونم توحه نکنم،احساس میکنم اکه بهشون توجه نکنم احساس کمبود میکنن،احساس دوست داشته نشدن میکنن،دیکه بنده خدا انقد ازم ناامید شد که زد تو سر خودش🥲😂💔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بنده خدا دیوونه شده از دستم،هی میومد از یه روش دیگه بیان کنه،هی من دوباره بدترش میکردم...اومد بگه تو شکلاتای خیلی خوشمزه و گرون داری،یه مهمونی میاد برات که دوسش نداری،شکلاتارو میدی بهش؟ازش با تمام وجود پذیرایی میکنی؟منم گفتم آره،یوقت ناراحت نشه،یوقت احساس ناکافی بودن پیدا نکنه...😂💔رسما داشت دیوونه میشد بنده خدا