فکر کنم دیگه نباید بیام سایت 🗿🥂
یه ساعت رفتم بخوابم تا خیر سرم انرژی داشته باشم شب تا ۲ اینا بخونم
خواب دیدم که دراز کشیدم رو تخت و دارم از گرما میسوزم ( به عنوان سوم شخص خودم رو میدیدم ) و خب به شدت نفس و سینهام خس خس میکنه 🤐 تا تمام انرژیم رو گذاشتم و داد کشیدم مامانم اومد و جالبه با مامانم دو نفر دیگه هم اومدن ( میشناختم و همین یه ماه پیش مهمونمون بودن)
مامانم اومد بغلم کنه اما تا دست میزد بهم جیغم در میومد 😐
نمد بعدش چی شد گفتن واست دعا نوشتن 😐
بعدش مامانم زنگ زد واسه یکی روی کاغذ یه دعا نوشت بعد که دستم خورد بهش انگشتم سوخت و پودر شد 💀
عجیب بود واسم که فقط با مامانم آتیش می گرفتم
و با وجود اینکه سوم شخص بودم دردش رو حس می کردم
نوشتم مغزم سبک بشه برم بخونم که خواب به من نیومده